جدول جو
جدول جو

معنی کاسه و کوزه - جستجوی لغت در جدول جو

کاسه و کوزه
(سَ / سِ وُ زَ / زِ)
اثاث البیت. (آنندراج). کاسه کوزه:
کاسه و کوزۀ افلاک شکستن دارد
چند بیهوده دل اهل هنررا شکند.
صائب.
ای کز سر سبلتت رئیسی پیداست
از کاسه و کوزه ات خسیسی پیداست
گر در شب دیجور نقاب اندازی
از چهرۀ تو نشان پیسی پیداست.
رهی شاپور (از آنندراج).
- کاسه و کوزه را بسر کسی شکستن، با بی گناهی او همه تقصیرها را بدو نسبت کردن. (امثال و حکم دهخدا) و رجوع به کاسه کوزه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کاسه کوزه
تصویر کاسه کوزه
اثاث خانه، اسباب خانه، ظروف منزل
فرهنگ فارسی عمید
(سَ / سِ زَ / زِ)
کاسه و کوزه.
- کاسه کوزه اش را بهم زدن، کنایه از دستگاه کسی را بهم زدن.
- کاسه کوزه ها را گردن کسی شکستن، او را مقصر کارهای بد شده شمردن
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
در مقام عدم تناسب و تقابل بکار رود، چون خرد و بزرگ، ریز و درشت، فیل و فنجان و چیزهائی که با هم در کیفیت و کمیت در دو جهت مختلف و دور از تناسب و هم آهنگی باشند
لغت نامه دهخدا
کاسه و کوزه یا کاسه کوزه کسی را بهم زدن، دستگاه کسی را بهم زدن، یا کاسه کوزه ها را گردن کسی شکستن، او را مقصر کارهای بد شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاسه کوزه
تصویر کاسه کوزه
((~. زِ))
مجموعه ظرف های خانه، مجموعه اثاث و اسباب کار کسی
فرهنگ فارسی معین